خورشید نه آنسـت که هر روز بچـرخد
خورشید سری بود جدا شد به جفا، های

سکوت محض

سکوت محض
یک وجود
بی وجود
...
صرفا جهت اظهار وجود
:)

میشنوم رازت را «

دروغ نمیگویند چشم هایم

حس میکنم

دوریت را

غمت را

حسرتت را

پر زدنت را

حس و حالت را

دردت را

زخمت را

"خودت را"

من لیاقت ندارم

اما...

چشمان گناه آلودم تورا حس میکنند

زمزمه هایت را میشنوند

راز هایت را با خدا

سخت است

میدانم

اما...

بگو کی میایی؟؟؟

16 خرداد 94

خوشا آن روز هارا

:)